چاق شدن و تعداد بخشنامه ها

چاق شدنِ من چه ربطی به تعداد زیاد بخشنامه های سازمان دارد!؟-بخش اول

زمان مطالعه: ۶ دقیقه

راهکاری برای آنکه بتوانیم «آرام و گاه­ به ­گاه و مداوم» رشد کنیم!!

بخش اول – نسخه ۱ (بدون ویرایش)

مقدمه اول:  این مطلب را امروز در وبلاگم منتشر کرده بودم. اما تصمیم گرفتم، از امروز در همین آدرس، نوشته های غیر تجاری خود را هم اضافه کنم. شاید با اسم و نام نوشتن، تاثیری در کیفیت نوشته ها ایجاد کند.

مقدمه دوم: من هیچ ادعایی در زمینه آموزش سازمانی ندارم، فقط آن چیزی را که می فهمم و برداشت میکنم، می نویسم. حتما اشتباهاتی در دل خود دارد. اما دوست دارم آنها را بنویسم و اگر کسی وقت داشت و نظری داد، از آن هم استقبال می کنم.

.

.

چاق شدن و تعداد بخشنامه ها

.

می ­خواهم قبل از آنکه به این«مهارتِ گاه به گاه اما مداوم» بپردازم و دلایلی برای درست و اجرایی بودن آن (به زعمِ خودم) بیاورم، یک تجربه را در زندگی شخصی و واقعی خودم بیان کنم. پس از آنکه شما داستانِ چاق شدنِ مرا بخوانید (علاوه بر اینکه برای سلامتی ­تان خوب است!) کمک می­کند بحث اصلی به خوبی پیش برود.

.

پس بخش اول را با من همـراه شوید

پس از استخدام در سازمان و شروع کار، آرام آرام متوجه شدم در چه فضایی قرار گرفته ­ام. پشتِ میز نشینیِ طولانی علاوه بر اینکه برای من دوستانِ جدید، دنیای جدید و حقوق فراهم می­کرد یک هدیه دیگر هم داشت: کم تحرکی و چاقی.

.

روزی ۷ ساعت به طول کامل در محل کار پشت میز نشستن و شب­ ها هم سه الی ۵ ساعت برای مطالعه پشت میز بودن، باعث شده بود عملا من نصفِ ساع ت­های زندگی­ ام را پشتِ میز بنشینم و بی ­تحرک باشم. از طرفی دیگر عاداتِ نادرست تغذیه (همانند غذای چرب و پرنمک، غذای فست ­فودی و آماده، با عجله و سریع خوردنِ غذا) مکملِ مشکلِ بی­ تحرکی من شده بود، و اینجا من با دو مشکل رو به رو شده بودم: بی­ تحرکی و غذای نامناسب، نتیجه هم شده بود ۱۰ کیلو اضافه وزن ناقابل.

.

تلاش ­های متعدد من برای شکست هر دو مشکل بی­ نتیجه بود، روزی شروع می­ کردم و روز دیگر فراموش می­ کردم، هفته­ ای ورزش و هفته بعد رهایش می­ کردم، حجم غذا را کاهش و روزهای بعدش بی ­محابا غذا می­خوردم.

.

این روزها، مصادف شده بود با روزهایی که روی پروژه «تولید محتوای دیجیتال» کار می­کردم و نمونه ­های اجرایی خارجی را بررسی و نمونه­ های داخلی نوپا را رصد می­کردم. یکی از بحث­ هایی که در تکنولوژی دیجیتال و انتقال محتوای آموزشی مطرح هست، دسترسی دائمی به اطلاعات و محتواست. همانطوری که همین الان داخل گوشی من پر از مقاله و فیلم و عکس است. یا ثابت در حافظه گوشی من یا در شبکه ­های مبتنی بر اینترنتی که به آنها متصل هستم.

.

 از جالب ­ترین بخش ­ها و توانمندی­ های دنیای دیجیتال، امکان توزیع محتوایِ آموزشی به صورت گاه ­به­ گاه و آرام و مداوم است که فـرد آموزش گیـرنده، بخش ِ زیادی از آموزش­ ها را در طول زمان و به صورت بریده بریده اما دارای سلسله نظمی قابل قبول، دریافت می ­کند و در طی زمان، مهارت و دانش فرد افزایش پیدا می­کند. و در این بین، با افزایش دانش به سایر منابع و مراجع هم مراجعه می کند و یادگیری خود را تکمیل می کند

.

با مشکلِ بزرگ چاقی (که روز به روز هم به مشکل اضافه می­شد!!) و پیش ­فرضی که در مورد مدلِ آموزشیِ گاه ­به ­گاه اما مداوم در فضای دیجیتال داشتم، روزی یک پیامک از یکی از اپراتورهای تلفن همراه برایم رسید با این متن (نقل به مضمون):

.

« برای دریافت روزانه اطلاعات آموزشی برای مبارزه با چاقی و تناسب اندام

عدد xxx را به شماره  xxx  ارسال کنید. هر پیام ۱۰۰ تومان. »

.

برای من که با این مشکلِ حاد گریبانگیر شده بودم و از سویی روی همین مدلِ آموزشی کار می­کردم، بهترین فرصت بود تا با یک تیر دو نشان بزنم: یک) مشکل خود را حل کنم، دو) در یک فضای آموزشی  قرار بگیرم و تستش کنم.

.

پس قبول کردم که هـر روز یک پیامک آموزشی برایم ارسال کنند و عدد xxx   را  به شماره xxx  فرستادم. از فـردا شروع شد، هر روز یک پیام، هر روز یک آموزش و هر روز یک راه و نگاه جدید برای مبارزه با چاقی. روز تعطیل و جمعه و شنبه هم نداشت، به حال و اعصاب ِ من هم توجه نـمی­ کرد، به سرما و گرما و سفر و کار هم کاری نداشت (و همچنان هم ندارد!).

.

هر روز یک پیام می ­رسید. آموزش ­ها شامل مباحث روانشناسی، تغذیه اصولی، معرفی انواع غذاها، چرایی ورزش، انواع ورزش و نکته ­های متنوع دیگر بود که در یک سال گذشته برای من رسید. بارها تصمیم گرفتم که از خـیرش بگذرم و این سیستم را قطع کنم، اما ادامه دادم.

.

باید اعتراف کنم که من همه پیامک­ ها را نخواندم، همه آنها را اجرا نکردم و همیشه به حرف ها و آموزشهایی که گفتند توجه نـکردم، اما من در یک سال بعد از این دوره آموزشی، به هدف خود رسیده بودم و :

آموخته بودم که تغییر نگرش نقش مهمی در ایفا می­کند. سالم بودن هدف برتری از لاغر بودن است

برای داشتن بدنی سالم، می­توان همه غذاهای دلخواه را خورد، اما میزان و زمان استفاده آنها مهم بود. ( مدیریت زمان )

من جلوی افزایش وزن خود را گرفته بودم، بعد شروع به کاهش وزن به اندازه مطلوب کرده بودم.

به کامل و مطلق، نوشابه و فست ­فود و هله­ هوله و سوسیس و کالباس را حذف کردم و به جای آنها آجیل، دمنوش ­های گیاهی اضافه کردم و عمده مواد غذایی خود را گیاهی و برپایه سبزیجات بنا کردم.

ورزش حرفه­ ای نه، اما حداقل روزی باید ۳۰ دقیقه قدم بزنم. این کمترین اما اجباری­ترین ورزشی هست که برای خودم برنامه­ ریزی کرده ام.

آموخته ­های من محدود به همان پیامک­ ها نشد و من با کلی کتاب و سایت آشنا شدم و شاید بتوان گفت «مهارت تغذیه مناسب در زندگی ماشینی» را بیشتر درک کردم

.

آموزش از طریق تلفن همراه و پیامک (sms)، بهترین شیوه ممکن برای من بود.

آموزش از طریق تلفن همراه و پیامک (sms) ، بهترین شیوه ممکن بود.

.

و وقتی به این ۴۰۰ روزِ گذشته نگاه می­کنم، می­بینم من به هدف خود رسیده ­ام. من هیچوقت نمی­توانستم این «زمان» را برای آموختن این حجم از اطلاعات پیرامون زندگی بهتر و سالمتر صرف کنم، آنهم آموخته­ هایی که پایدار باشد و در من نهادینه شود و من به مرحله  اجرا برسانم. رسیدن به مرحله اجرا، عالی­ ترین مرحله آموزش و البته آرزوی هر آموزش­ دهنده­ ای هست.

.

من در طول این روزها (برای ۴۰۰ روز گذشته) در مجموع مبلغ ۴۰/۰۰۰ (چهل هزار) تومان هزینه کرده­ ام. کسانی که اهل خرید کتاب باشند و مظنّه قیمت دستشان باشد می­ دانند که با چهل هزارتومان دو یا نهایت سه کتابِ درخور بیشتر نمی ­توان خرید، و پس از خرید تازه مشکل شروع می­شود: «خواندن همان کتاب». و البته مشکلِ بزرگِ تمامِ طولِ تاریخ هم بعد از خواندن به مشکلات ما اضافه می­شود: «عمل به خوانده­ ها و آموخته­ ها».

.

این نوشته در حال بروز شدن است.

.

blue_dot_small

بخش اول – چاق شدن من چه ربطی به تـعداد زیاد بخشنامه های سازمان دارد!؟  (شما اینجا هستید)

.

blue_dot_small بخش دوم – راه حل آموزش سازمانی (بخشنامه ها) با داستان چاق شدن من – بخش دوم

.

.


پی.نوشت: این مطلب را من به یکباره تصمیم گرفتم بنویسم و فکر میکنم ساعت ۱۱:۳۰ شب گذشته نوشتم، بدون ویرایش و اضافات هم عینا اینجا درج کردم. برای همین نسخه ۱ برای آن انتخاب کردم، شاید در ادامه تغییراتی داشته باشد.

پی نوشت دوم: بخش بعدی این مطلب هم تا حدودی آماده شده که عنوانش ربطِ این چاقی به تعداد بخشنامه هاست (یا چیزی در همین حدود) . تلاش میکنم در ادامه آن را منتشر کنم.

پی نوشت سوم:  من در این سلسله نوشتار تلاش میکنم به «یادگیری آرام و مداوم گاه به گاه برای سازمان های بخشنامه محور» بپردازم. در واقع عنوان اصلی این است، اما خب، تجربه زندگی ام هم ربط ِ خوبی داشت و در قالب یک داستان و به شیوه داستان سرایی از آن استفاده کردم.

.

لطفا به این مطلب امتیاز دهید 🙂
[Total: ۱ Average: ۵]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.