Untitled

محمدرضا جان، معلم عزیزم، روزت مبارک

زمان مطالعه: ۵ دقیقه

پس از ۱۸ ساعت کار و دوندگی روزانه، خسته رسیدن خانه و شام مختتصری خوردن، تنها یک دغدغه ذهن مرا به خودش مشغول کرده که انجام بدهم و بخوابم برای روز نو و شروعی دوباره. این هم به خاطر درسی است که خودت به ما آموختی (خاطره قهوه خانه چی که آموخت تو را، و تو به ما، که در پایان، یک گام بیشتر برداریم). و من این کار را انجام میدهم بدون توجه به کیفیت و جامع بودن و قشنگ و خوشگل بودنش برای تو می نویسم. نامه‌ای به معلم عزیزم، محمدرضا شعبانعلی:

.

محمد رضا شعبانعلی روز معلم مبارک

.

محمد رضا جان، معلم بزرگوار و عزیز من، سلام

جایی خواندم اولین کتاب مقدس من، کتاب اول دبستان است که آموختم آموخت و معلم آن دوره هم بهترین معلم زندگی؛

جایی دیگر خواندم که تحول، شروع زندگی است نه تولد

من از این دو وام میگیرم تا بگویم که تو، بهترین آموزگار تحول من، گفته ها و نوشته هایت در فضای مجازی، اولین کتاب این شروع زندگی است. و تو بهترین دوست و معلم و محتوای آموزشی من در این مرحله از زندگی ام هستی.

عزیز دل، میدانی تو را چگونه یافتم؟

استعفا داده بودم از یک «آب باریکه» و تک و تنها در شهری دیگر کاری دست و پا کرده بودم که ناگهان ورشکست شدم. دست از پا درازتر و با هیچی به شهرمان برگشتم و سه ماه خود را در خانه پای کامپیوتر حبس کردم و مدام خواندم و طرح ریختم و خواندم و دنبال منابع جدید گشتم و در میان آنهمه منبع و اسم و محتوای جدید تو را یافتم. در میان همه نا امیدی ها، پا به پای درس ها و گفته هایت نشستم و آرام آرام عاشقت شدم و الان که حدود دوسالی می گذرد از آن کورسوی دوست داشتن، عشقی به پا شده و دغدغه ای دائمی برای مرورت و روحی که به گفته هایت دل می بازد و در طول روز تو را مرور میکند و وردزبانش شده «محمدرضا» و «متمم» و آینده ای که میبیند دوست دارد از عینک و نگاه تو باشد. و این همان حرفی بود که بعدا در فایل های صوتی توسعه مهارت های فـردی از تو شنیدم و اگر زودتر شنیده بودم، عمیق تر و بهتر رشد می کردم.

بگذار یک اعتراف هم داشته باشم، من همه اساتید و معلمین بزرگ زندگی خودم را در فضای مجازی و با کتاب و مطالب اینترنتی یافته ام. و تو در میان همه، تنها استاد و معلمی هستی که افتخار داشته ام یک بار حضورا ببینمت و در آخرین سمینارت با تمام وجود ببینمت و نگاهت کنم و تا آخرین لحظه ها در میان چند نفر باقی مانده از ۷۰۰ نفر گوشه ای بنشینم و نگاهت کنم و در دل بگویم: «محمد رضا، خدا تو را سخت در آغوش گرفته، این هم آغوشی مدام باد»

نمی دانم، شاید اگر آدرس و تلفن تو را داشتم، می آمدم پیش تو، می آمدم و دسته گلی با یک کتاب خوب به تو هدیه می دادم و بر می گشتم. اما خب سبک و سطح زندگی تو، اجازه و فرصت و جسارت چنین کاری به من نمیدهد. از این تنها ابزار در دسترس ام استفاده می کنم و روز معلم را به معلمی عزیز  و بزرگوار چون تو تبریک می گویم.

در اینستاگرام، سال قبل، روز معلم، حرف زیبایی نوشته بودی با چنین بیانی: معلم تنها کسی است که با تمام وجود دوست دارد که از او جلو بزنند و رشد کنند. (نقل به مضمون) و فکر میکنم این نگاه به شدت در تو می درخشد

من اساتید، سایتها، افـراد بسیاری را در زندگی ام دیده ام که می نویسند و محتوا تولید می کنند، اما واقعا هیچ گاه کسی را به سبک تو، نوین، به روز، کارآ، دقیق، بدون بن بستی و راهی به سوی دیگری، سرشار از کلمات کلیدی، سرنخ های فراوان، جامع و با ابعاد فراوان، عاشق، مهربان، زمان شناس، مخاطب شناس، قاطع، مجسّم شده مفاهیم (همانند توسعه) و… ندیده ام. ندیده ام که ندیده ام. (برای هر کلمه و عنوانی که نوشتم دلیل و برهان دارم)

من هر سال روز معلم، ده ها پیامک به افـرادی می فرستم که از آنها چیزی آموخته ام، اما بسیاری فقط و فقط یکبار این پیامک را دریافت میکنند و برخی چندین بار و برخی هم هیچ گاه دسترسی ندارم که پیامم و تبریکم را برسانم. امروز و امسال، ویژه ترین پیامم بدین شکل تقدیم به تو میکنم. نیمه شب است و فردا روز معلم. هدیه ای بهتر جز همین کلمات (که عاشقشان هستی) ندارم. تو شروع یک زندگی جدید برای من هستی، سالهای سال باید روز معلم را که تنها سمبلی برای ما فراموش کاران و زیانکاران است، به تو تبریک گفت.

از اینکه هستی و ما را آموزگار عشق و نگرش و تغییری، بی نهایت سپاسگزارم.

تنها یک ترس بر دل دارم، در دیرآموخته هایت گفتی، که روزی می رسد که ما به جای افتخار به تعداد کتابهایی که خوانده ایم، حسرت کتابهایی که نخوانده ایم و یا لحظاتی که می توانستیم و نیاموخته ایم را خواهیم خورد. امیدوارم در آینده، این حسرت من کم باشد و این تنبلی و دوری از تو و محتوای روزنوشته ها و متمم ات مرا کمتر برنجاند. از هم اکنون می دانم که دوری از، در آینده حسرتی عمیق بر جای خواهد گذاشت.

آنقدر خسته ام که توان ویرایش و بازخوانی نوشته خودم را هم ندارم. کم و کسر و غلط ها و کمبودها و ندیده هایم را ببخش

دوست دار تو، شاگـرد کوچکت

سجاد سلیمانی

.

معلم و مدرسه عشق--محمدرضا شعبانعلی و متمم

 .

پی نوشت یک: نامه قبلی من برای تو .

پی نوشت دو:  برای دوستانی که محمدرضا شعبانعلی عزیز را نمی شناسند. سایت رسمی ایشان و پروژه بزرگ آموزشی متمم دو سایتی هستند که به خوبی میتوانید مجموعه تلاش ها و معلمی ِ عاشقانه اش را مشاهده کنید و از ان بهـره مند شوید

پی نوشت سه:  نوشته و متن نامه همانی است که در نیمه شب و خواب آلود نوشتم و بدون ویرایش مانده اما عکس ها را روز بعد اضافه کردم.  

پی نوشت چهار:  ماه ها قبل، کلیپی را دیدم که برای محمدرضا شعبانعلی عزیز ساخته اند که بسیار دلچسب و دلنشین است. آن را در پایان برای خودم، دوستان و معلم بزرگوار اینجا می آورم:

.

پی نوشت پنجم – لینک‌ها و نوشته‌های مرتبط :

تیتر-۱این نوشته یکی از روزنوشته‌هایی است که منتشر می‌کنم. اگر علاقمند هستید می‌توانیدروزنوشته‌های یک مربی و مدرس مدیریت زمان را در آدرس زیر دنبال کنید:

روزنوشته‌ها

تیتر-۱و البته به شکل ویژه این متن در بخش «آرشیو نامه‌ها و پیام‌ها» نگهداری می‌شود. شما هم می‌توانید برای خواندن نامه‌های ارسالی من اینجا را کلیک کنید. 

تیتر-۱همچنین لازم به یادآوری است که من سلسله نوشتارهایی با عنوان «مزایا و دستاوردهای نوشتن، نویسندگی و وبلاگ‌نویسی» منتشر می‌کنم. نامه نوشتن هم از این جنس است. شما می‌توانید همه‌ی یادداشت‌ها و دیدگاه‌های مرا در اینباره در این آدرس بخوانید.

.

لطفا به این مطلب امتیاز دهید 🙂
[Total: ۱ Average: ۵]

6 thoughts on “محمدرضا جان، معلم عزیزم، روزت مبارک

  1. آذر says:

    درود بیکران

    شاگرد معلمان بزرگ بودن خودش افتخار بزرگیه.
    معلم خوب زندگی آدمی رو عوض میکنه.
    ارزو دارم که همیشه معلمان تاثیر گذاری در زندگیت در مرحله ای که هستی داشته باشی که راه زندگی بدون معلم بی فروغ و سرد

    • سجاد سلیمانی says:

      ممنونم آذر جان،
      دقیق درست گفتی، معلم بزرگ و خودساخته و عاشق، شاگردانش را در مسیری خوب هدایت میکند و روش فکر کردن می آموزد.
      یکبار هم گفته ای، معلمی که در نوجوانی تو را دگرگون کرد. برای من چند معلم بزرگ هستند که چنین تحولی در زندگی ام داشته اند که مهندس شعبانعلی سرآمد آنها در تاثیر گذاری بر من بود.

  2. MaReza says:

    سلام سجاد عزیز
    هر چند مخاطب متن من نبودم، به نظرم متن خیلی خوبی بود. فکر می کنم شب بودن و خسته بودن هم کمک کرده بودند که دلی (از دل) بنویسی که “سخنی کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند” (من به این جمله ایمان دارم)

    قلمت نویسا باد
    قربان تو. مرضا

    • سجاد سلیمانی says:

      🙂 خیلی ممنونم از شما. ولی واقعیت اینه که من ابدا خودم رو در جایگاه معلمی و آموزش نمیدونم. فقط گاهی زیاد حرف میزنم! همین. معلم، کلمه بسیار عمیق و پروسعتیه و خوشا بحال کسانی که مفتختر به معلمی اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.